روزبه



روزهای سخت یکی پس از دیگری

من نمی‌دانم  فانّ مع العسر یسرا» اما برایم ثابت شده فانّ بعد العسر، العسر، العسر.»

هر روز سخت‌تر از دیروز

تصویر زندگی‌ام شده مانند فیلم‌های نولان! مثل انگاشته پیچیده، مثل میان ستاره‌ای غم‌انگیز و مثل شهر گاتهام ناعادلانه!

 

شکایت می‌برم به تو از تو

و پناه می‌برم به تو از تو

 

با این همه تناقضات

شده‌ام تمثال پارادوکس

و در این بحر تحیر مغروق 

 

نمی‌دانم پایان داستان زندگی من به چه ختم خواهد شد و چگونه قرائت اما مسیر و مصیرم جذاب است مثل فیلم‌هاست.!

 

کاش در این شوریده‌بازار برخی آدم‌ها این میزان

خودخواه

عجول

و بی‌مراعات نبودند

دمی از ادعای محبت دست برنمی‌دارند اما در واقع جز رنج، سردرگمی‌ بیشتر و بدخوابی و بدحالی تحفه‌ی دیگری ندارند.

کمپانی ادعا! خیلی از دستت خسته‌ام.

 


این روز ها دستم به قلم نمی‌رود

نه که حرف نداشته باشم ها

نه

خیلی حرف دارم

ولی خب نوشتن حال و احوال می‌خواهد و همین که من متنفسم و محصلم و محول و هوادار خودش کلی ایول است!

بگذریم

نه

باید فرار کنیم

مثل همیشه 

از دردها و رنج‌ها و شدائد

اما این بار نه!

این بار می‌خواهم بایستم و بپذیرم و بتازم.

برای خدا رجز می‌خوانم:

بس که ما مجنون تر از شیرین و فرهادیم باز
کوه میخواهیم بیش از پیش و صحرا بیشتر

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گوجوکای کاراته شهرری نقاشی salamatB2 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس کهگیلویه وبویراحمد دکوراسیون داخلی پروان ناجی فایل موسسه حقوقی و داوری دادگستر برتر آمل مهد پیش دبستان شاپرکها مقالات عمومی